نويسنده: زینب مقتدایی
منبع: راسخون

مروری بر ادبیات نظری تحقیق

نظریه فمینیستی لیبرال/ اصلاح طلب

بر مبنای این تفکر زن موجودی انسانی است و همان حقوق طبیعی و سلب نشدنی مردان را دارد. جنس زنان به حقوق او ربطی ندارد و در قوای عقلی زنان نقصی نیست و بنابراین حق دارند از حقوق کامل انسانی برخوردار باشند. دیدگاه هدف فمینیسم لیبرال که از نظریات نه چندان قدیمی است، از دیرباز به احقاق حقوق برابر براي زنان تأکیده داشته است. یعنی برخورداري زنان از حقوق شهروندي مساوي با مردان. فمینیست هاي لیبرال علیه قوانین و سنت هایی مبارزه کردند که حق را به مردان می دهند و به زنان نمی دهند یا با ادعاي حمایت از زنان وضع می شود. هدفی که فمینیست های لیبرال/ اصلاح طلب در جامعه شناسی دنبال کرده اند اثبات این نکته بوده که تفاوت های قابل مشاهده بین دو جنس ذاتی نیست بلکه نتیجه جامعه پذیری و همگون سازی جنس و نقش است. تفاوت رفتار با دختران و پسران که کمابیش از بدو تولد آغاز می شود؛ از شکوفایی کامل ظرفیت های انسانی زنان جلوگیری می کند. پژوهشگران فمینیست با تحقیقات خود وجود تبعیض علیه زنان و برخورد متفاوت با آنان رانشان داده و همین مسئله را زمینه ساز جایگاه فرودست زنان در جامعه دانسته اند. برای آزاد کردن زنان باید نشان داد که زن و مرد از ظرفیت های یکسان برخوردارند. زنان خصوصیات کامل انسانی دارند و تفاوت میان زنان و مردان در جوامع غربی ناشی از تفاوت تربیت دختر و پسر و هم چنین ناشی از انتظارات جامعه از آنان و وجود قوانین تبعیض آمیز جنسی است. اما جامعه شناسان اصلاح طلب در پژوهش های خود به کاوش در تجربیات زندگی زنان نمی پردازند و به کاربرد مفاهیم و ابزاری که برای شناخت جامعه از دیدگاه مردان خلق شده اعتراضی نمی کنند. با این همه تحقیقات جامعه شناسان اصلاح طلب شیوه های محرومیت زنان از فرصت های برابر و گونه های تبعیض علیه زنان را نشان داده و بنیان این اعتقاد را که تقسیم کار جنسی منشأ طبیعی و جبری دارد را متزلزل کرده است.

فمینیسم مارکسیستی

فمینیسم مار کسیستی حاصل تلاش های زنانی است که مارکسیسم را گسترش دادند تا از عهده توضیحی قابل قبول برای فرودستی و بهره کشی از زنان در جوامع سرمایه داری برآید. فمینیست های مارکسیست می پذیرند که مارکسیسم به شکل اولیه خود نمی تواند توضیح قابل قبولی ارائه دهد که چرا زنان از قلمرو عمومی حذف شده و بخش اعظم کارگران بدون مزد در قلمرو خانگی تشکیل می دهند. بنابراین لازم است در این نظریه نوآوری هایی صورت گیرد. این گروه قبول دارند که مبارزه میان دو جنس را نمی توان به مبارزه طبقاتی تقلیل داد اما هم چنان برای مبارزه طبقاتی اولویت قائل می شوند. به زعم آنان وجه مشخصه جامعه سرمایه داری است که در آن زنان در معرض نوع خاصی از ستم قرار می گیرند که عمدتاً به سبب محرومیت آنان از اشتغال مزدی و نقشی است که در بازآفرینی مناسبات تولید در قلمرو خانگی بازی می کنند. یعنی خدمات بی جیره و مواجب زنان در مراقبت از نیروي کار و پرورش نسل آینده کارگران به سود سرمایه داري است و براي تداوم آن ضرورت دارد. سرمایه داری بیش از همه از کار رایگان زنان بهره می گیرند هر چند سود این کار تا حدی عاید یکایک مردان نیز می شود. یکی از مشکلات مهم فمینیست های مارکسیسم این است که مارکس خود به جایگاه زنان در جامعه سرمایه داری توجهی نداشته است. مارکس با اصلاحات کاری نداشت بلکه هدف رسیدن او به توضیحی علمی برای بهره کشی نظام سرمایه داری از طبقه کارگر به قصد سرنگون کردن نظام سرمایه داری بود. فمینیست های مارکسیت می خواهند با گنجاندن توضیحی برای فرودستی زنان به تحلیل مارکسیستی از جوامع سرمایه داری وفادار بمانند. هدف آنان تحلیل و توضیح رابطه میان فرودستی زنان و دیگر جنبه های سازمان دهی شیوه تولید سرمایه داری است. تلاش برای پیوند فمینیسم و مارکسیسم کار دشواری است اما به عقیده فمینیست های مارکسیت تشخیص پیوند در هم پیچیده میان ستم بر زنان و نظم سرمایه داری ضروری است. ایراد اصلی نظریه فمینیسم مارکسیستی آن است که به اندازه کافی به شیوه های ستم مردان بر زنان و سودی که از کار رایگان خانگی زنان عاید مردان می شود نمی پردازد.

نظریه فمینیستی رادیکال/ انقلابی

هسته مرکزی عقاید فمینیست های رادیکال این است که نابرابری های جنسیتی محصول یک نظام مقتدر مردسالار و مهمترین شکل نابرابری اجتماعی است. به نظر این گروه هر نظام سلطه مردانه را همواره نوعی تقسیم کار جنسی تقویت و تحکیم می کرده است. فمینیسم رادیکال در اصل جنبشی انقلابی برای رهایی زنان است. هواداران این جنبش معتقدند که هیچ حوزه ای از جامعه نیست که مردان در ان دخیل نباشند، در نتیجه در هر جنبه ای از زندگی زنان که اکنون طبیعی شمرده می شود باید تردید کرد و به دنبال راه های تازه ای برای جریان امور بود. بحث های پیرامون این نظریه حول سه محور می چرخد :
1- رابطه سیاست ورزی فمینیستی با رفتار جنسی فرد که پرسش مهم آن این است که آیا زنان باید هم چنان با مردان زندگی کنند یا باید جدایی را بگزینند؟
2- تفاوت های جنسی منشأ زیست شناختی دارد یا برساخته جامعه است؟
3- کدام راهبرد سیاسی را باید اتخاذ کرد کناره گیری یا انقلاب؟
یکی از نخستین بیانیه های مهم و نظام مند رادیکال فمینیسم را شولامیث فایرستون در کتاب خود دیالکتیک جنس عرضه کرد. کتاب با این جمله آغاز می شود:" طبقه جنسی چنان ژرف است که به چشم نمی آید". هدف فایرستون و رادیکال فمینیست های پس از او مرئی کردن این طبقه جنسی است. تفاوت میان جنسیت ها به تمامیت زندگی شکل می دهد زنان نه تنها با مردان فرق دارند بلکه فرودستی زنان تنها در حوه های نمایانی مانند قانون و اشتغال نیست بلکه در روابط شخصی نیز وجود دارد. تفاوت میان جنسیت ها به تمامیت زندگی شکل می دهد، زنان نه تنها با مردان فرق دارند بلکه زنان نسبت به مردان فرودست اند. نسل جدید فمینیست های رادیکال اعتقاد به هرگونه مبنای زیست شناختی برای فرودستی زنان را رد کرده اند. نباید تقصیر را به گردن قربانی (زنان) انداخت. رادیکال های فمینیست بر این عقیده اند که فرهنگ زنان، دانش زنان، درک ذهنی زنان همگی از سوی مردان انکار شده است. مردان تعیین کرده اند که چه چیز را باید حقیقت تلقی کرد و با ارزش شمرد. فمینیست های رادیکال نشان داده اند که حتی صمیمانه ترین و شخصی ترین روابط نیز سیاسی است یعنی بر پایه قدرت است. هم چننین فراگیر بودن مناسبات مردسالارانه را نیز با سند و مدرک اثبات کرده اند اما از ارائه توضیحی قابل قبول برای علل فرودستی زنان و بهره کشی مردان از زنان ناتوان بوده اند.

فمینیسم سوسیالیستی

این موضع که اغلب ثنویت گرا نامیده می شود می کوشد تحلیلی مبتنی بر پذیرش وجود دو نظام اقتصادی و نظام جنسی/ جنسیتی ارائه دهد. مردسالاری مقوله ای فرا تاریخی تلقی می شود یعنی مردان در همه جوامع بر زنان اعمال قدرت می کنند. اما به نظر فمینیست های سویالیست هر نظریه فمینیستی بسنده ای باید بپذیرد که مردسالاری در جوامع سرمایه داری شکل مشخصی به خود می گیرد. باید نظریه ای درباره مردسالاری سرمایه دار به وجود بیاید که شناخت نحوه شکل گیری نظام سرمایه داری به وسیله سلطه مردانه را ممکن سازد. فمینیست های سوسیالیست معتقدند جنسیت، طبقه و نژاد و سن و ملیت همگی می توانند علت ستم بر زنان باشند اما به نظر آن ها هیچ یک از این انواع ستم از دیگری اساسی تر نیست. شکل های مشخص فرودستی زنان در جامعه سرمایه داری مختص این نظام اقتصادی- اجتماعی است. فقدان آزادی زنان محصولی کنترلی است که در قلمروهای عمومی و خصوصی بر آنان اعمال می شود و رهایی زنان تنها در صورتی تحقق می یابد که تقسیم کار جنسی در همه قلمروها از میان برود و این به معنای پایان دادن به شکلی از روابط اجتماعی است که مردم را به کارگر و سرمایه دار و به زن و مرد تقسیم می کند.

فمینیست ها و توسعه

یکی از حوزه های مورد توجه فمینیست ها اثرات توسعه اقتصادی، اجتماعی بر زندگی زنان بوده است که در این زمینه سه دیدگاه وجود دارد:
1- نظریه ادغام که معتقد است توسعه با درگیر کردن هر چه بیشتر زنان در اقتصاد و زندگی عمومی به رهایی ایشان و برابری جنسیتی می انجامد.
2- نظریه حاشیه ای شدن که معتقد است با توسعه سرمایه داری، زنان را بیش از پیش از نقش های کلیدی کنار می گذارند و به قلمرو خصوصی و خانه محدود می کنند. در این روند زنان کنترل خود را بر امکانات مادی از دست می دهند و از نظر مالی به مردان وابسته می شوند.
3- نظریه بهره کشی، که معتقد است، مدرنیزه شدن به پیدایش نوعی نیروی کار ارزان زنانه منجر می شود. زنان در بخش تولید صنعتی نقش مهمتری پیدا می کنند اما مورد بهره کشی قرار می گیرند چون به آن ها به صورت نیروی کار درجه دوم می نگرند. به نظر لسر بلومبرگ برای حاشیه نشینی زنان بر اثر توسعه اقتصادی سه علت می توان بر شمرد:
1- کار زنان در عمل سنگین تر می شود.
2- منابع درآمد زن کاهش می یابد. (زیرا به دلیل برنامه های توسعه راه های سنتی کسب درآمد را از دست می دهند و تخصص و مهارت بالا نیز ندارند که جذب بازار کار شوند)
3- تندرستی زنان و فرصت های شهروندی ایشان کاهش می یاید.
دیگر فمینیست ها نیز معتقدند توسعه موقعیت زنان را وخیم تر کرده است زیرا:
- ورود شکل های تازه صنعت و برنامه های کمک رسانی باور غربی درباره جنسیت را تحمیل می کند.
- از آن جا که مردان برای کار ناچار به مهاجرت می شوند و ممکن است خانه را به طور کلی ترک کنند، زنان مسئولیت عمده بقای خانواده و تأمین نیازهای آن یعنی حفظ اقتصاد خانواده، زایش و پرورش فرزندان را بر عهده دارند.
- شواهدی در تأیید نظریه ادغام وجود ندارد، به نظر نمی رسد زنان با توسعه جامعه به آزادی و برابری با مردان دست یابند. شواهدی در دست است که نظریه حاشیه ای شدن را تأیید می کند یعنی زنان از نقش های تولیدی محروم و به قلمرو خصوصی خانه منحصر شده اند و به نظر می رسد این اتفاق به ویژه در برخی مناطق روستایی رخ داده است. اما ظاهراً در مناطق شهری و برخی از مناطق روستایی مدرنیزه شدن به ظهور شیوه های تازه بهره کشی انجامیده است که زنان را نیروی کار ارزان و قابل مصرف در کارخانه یا مزرعه قلمداد می کند.
عده ای از فمینیست ها معتقد هستند که زنان شرکت کنندگان فعال در فرآیند توسعه هستند و از طریق نقش های تولیدی، باروری، نگه داری و پرورش نیروی انسانی یک نقش بسیار مهم و اغلب شناخته نشده در رشد اقتصادی کشورشان ایفا می کنند. آن ها معتقدند که استراتژی های اقتصادی تاکنون به کار گرفته شده اثرات منفی بر امور زنان داشته اند و زنان را باید از طریق استخدام و معرفی به بازار کار وارد فرآیند توسعه نمود. ابتدا باید به عدم تساوی بین زن و مرد در حیطه زندگی فردی و اجتماعی توجه نمود. فرآیند دوباره منافع و منابع باید به گونه ای باشد که این منافع برای زنان افزایش و برای مردان کاهش یابد در نتیجه تساوی بیشتر همراه با رشد اقتصادی به وجود خواهد آورد.
نظریه هاي نقش زنان در توسعه با توجه به این مهم که نیمی از جمعیت جهان و کشور را زنان تشکیل می دهند. دراین رابطه نظریات رفاه، فقرزدایی وکارایی توجه خاصی به زنان داشته که مورد بررسی قرار می گیرند.
نظریه رفاه از قدیمی ترین نظریه ها و به طور کلی متداول ترین سیاست هاي توسعه اجتماعی در جهان سوم و به طور اخص در رابطه با امور زنان است. این دیدگاه به طور کلی تمرکز حضور را بر نقش زنان به عنوان متولدکننده و به عرصه رساننده بچه نهاده بود. در حالی که مرد را به عنوان تولید کننده محض پذیرفته و مادر و کودك را به عنوان جفت جداناپذیر مد نظر داشت. این دیدگاه بر نقش هاي مادري و خانه داري زنان تأکید می کند و در صدد نوعی یاري کردن به زنان در زمینه هاي بهداشتی، تغذیه، تنظیم خانواده و از این نوع موارد است.
نظریه فقر زدایی بیان می کند که نابرابري اقتصادي بین زنان و مردان به فرمانبري و پایینتر بودن زنان ربط ندارد، بلکه نتیجه فقر است. بنابراین تأکید روي از بین بردن عدم تساوي بین زن و مرد، به از بین بردن نابرابري هاي اقتصادي تغییر جهت می دهد. نظریه مذکور بر این فرض استوار است که فقر زن و عدم برابري او با مرد نتیجه عدم دسترسی به تملک زمین، سرمایه و تبعیض موجود در بازار کار است.
نظریه کارایی از دیدگاه صاحبنظران نقش زنان در توسعه، در حال حاضر یکی از مهمترین نظریه نهاده شده است. طیق این نظریه تمرکز از روي «زن» برداشته شده و بر «توسعه» نهاده شده است. با این فرض که افزایش شرکت زنان در امور اقتصادي در جهان سوم به طور خودکار منجر به افزایش برابري خواهد شد. این نظریه تا حد زیادي بر قابل انعطاف بودن کار زنان چه در نقش خانه داري و پرورش دهندگان نسل آینده و چه در فعالیت هاي اجتماعی تأکید می کند.

توسعه و جنسیت

رابطه توسعه و جنسیت و همچنین نقش این عامل در بروز و افزایش اشتغال زنان و نیز مانع توسعه از اهمیت خاصی برخوردار است تا آنجا که مطالعات بسیاري را در دهه هاي اخیر به خود اختصاص داده است. خانم «دایان السون» عقیده دارد که توسعه می بایستی با محوریت نیروي انسانی تحقق یابد. به اعتقاد وي سرمایه انسانی در این زمینه از اهمیت خاصی برخوردار است. وي نقش زنان را به عنوان بخش مهم جامعه در تحقق فرایند توسعه بسیار مهم می داند. معتقد است که زنان در بحث توسعه، مورد بی توجهی و غفلت در جهان و کشورهاي در حال توسعه قرار می گیرند. بی توجهی به نقش زنان در کشورهاي درحال توسعه نه تنها موجب محرومیت جامعه از تلاش ها و توانمندي هاي این قشر از نیروهاي اجتماعی در فرایند تحقق توسعه می شود، بلکه موجب می شود که به دلیل تغییرات اجتماعی بوجود آمده این قشر از جامعه به دلیل فقدان زمینه ایفاي نقش مفید مسیر غیر مناسب و بی ثمري را درجامعه طی کنند.
زنان و موقعیت اجتماعی آنان از موارد نادري است که قرن ها در تمام فرهنگ ها و جوامع با نگرش تک بعدي مورد توجه قرارگرفته اند. به جز موارد معدود تاریخی، توجه چندانی به زنان و حقوق آنان در جامعه نشده است. یعنی مقابله با ایفاي حقوق زنان در جامعه و یا دست کم بی توجهی به موقعیت زنان درجامعه درغرب به بروز تفکر فمینیسم انجامید که مسیر حرکت اجتماعی غرب را تاحد قابل توجهی دگرگون کرد. هرچند پس از قریب یک قرن فمینیسم افراطی غربی تاحدي به تعادل گرایش پیدا کرد و در طی این مدت زنان حضور فعال خود را درجامعه به اثبات رساندند، اما درهم شکستن سنت ها، ایجاد ارزش هاي جدید و هنجارهاي نو همسو با ورود زنان به عرصه جامعه علاوه بر جنبه هاي مثبتی که موجب ایفاي نقش حیاتی زنان در توسعه جامعه شد، موانعی را هم به همراه داشت که در بازنگري هائی که توسط زنان به این امر شده است تاحد قابل توجهی مورد اصلاح قرار گرفته است.
توجه به مشارکت زنان در توسعه کشور نه تنها موجب بهره مندي از استعداد و توانمندي هاي این قشر از نیروهاي اجتماعی می شود، بلکه به دلیل واگذاري مسئولیت به این بخش از جامعه و ایجاد تعهد در آنان، آسیب هاي ناشی از واکنش هاي فمینیستی در جامعه کاهش یافته و مسائل اجتماعی ناشی از تغییرات یکسویه جامعه کاهش می یابد. افزایش تحصیلات زنان و حضور آنان در عرصه هاي مدیریت که در دو دهه اخیر با روند چشمگیري شکل گرفته است، حکایت از تلاش زنان براي حضور در عرصه هاي مختلف اجتماعی می کند. گسترش مشارکت زنان در عرصه هاي سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادي در ایران موجب بروز تحول در این قشر شده و نقش مؤثر آنان را در توسعه کشور به اثبات رسانده است. نگرش قاجاري (ضعیفه خواندن زن) به زنان آنان را از مشارکت در توسعه منع می کند. این نوع نگرش به زنان نه تنها آنان را به انزوا می کشاند و جامعه را از خدمات آنان محروم می سازد، بلکه موجب برانگیخته شدن واکنش هاي دفاعی زنان در برابر فشارهاي گوناگون اجتماعی و فرهنگی می شود که نتیجه آن در زمینه هایی می تواند به بروز انواع آسیب هاي اجتماعی منجر شود. از دیگر سو، حرکت هاي افراطی درخصوص زنان با توجه به ایجاد واکنش هاي گسترده اجتماعی منجر به محرومیت قشر عظیمی از زنان از مشارکت در توسعه شده است.
مطالعه و بررسی جنسیت در ایران با رویکرد توسعه حکایت از نقش مؤثر این دیدگاه در افزایش کارایی نیروهاي انسانی در تحولات عمومی کشور می کند. این دیدگاه این امکان را فراهم می کند که زمینه هاي موانع زنان مرتبط با جنسیت را درجامعه بارویکرد حل مسأله مورد بررسی و در جهت کاهش آن تلاش کرد. با توجه به ماهیت رشد در مطالعات توسعه و رویکرد بهینه سازي و افزایش کارآمدي سازمان ها، نهادها و نیروهاي اجتماعی در این دیدگاه، نگرش توسعه اي در مطالعات موانع زنان نه تنها زمینه هاي کاهش این موانع را مطرح می کند؛ بلکه روش هاي تغییر ماهیت و بهره مندي از موقعیت هاي اجتماعی را در بهبود شرایط اجتماعی پیشنهاد می کند. این نکته را نیز باید افزود که نگرش توسعه اي با رویکرد سرمایه انسانی موضوع جنسیت را مرتبط با تحولات سرمایه اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد و علاوه بر کشف و شناسائی موقعیت، توانمندي و امکانات نیروي انسانی در جامعه، نقش آن را در افزایش سرمایه اجتماعی و نهایتاً توسعه کشور مورد بررسی قرار می دهد. به همین دلیل کوشش خود را تنها بر کاهش موانع زنان متمرکز نمی کند زیرا، موانع را تنها در حد یک تهدید مطالعه نمی کند. بلکه در تلاش است تا علاوه بر ایجاد تحولات درونی و عمومی از موانع زنان به عنوان فرصت در جهت بهبود شرایط اجتماعی استفاده کند.
منابع :
- آبوت، پاملا، والاس، کلر(1380)، "جامعه شناسی زنان"، ترجمه ي منیژه نجم عراقی، تهران: نشر نی.
- احمدي،حبیب و سعیده گروسی(1383)؛ "بررسی تأثیر برخی عوامل فرهنگی- اجتماعی بر نابرابري جنسیتی"، مورد مطالعه شهر کرمان و روستاهاي آن، مطالعات زنان، ش 6، صص 5- 30.
- خلوتی، م(1388)، بررسی ميزان توانمندی زنان خانه دار و عوامل مؤثر بر آن در شهر شيراز 1386، فصلنامه پژوهش اجتماعی، 2( 4،) 171-153.
- باقری، شهلا، علوم اجتماعی، فمینیسم و انگاره مرد محوری، کتاب زنان، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان.
- باستانی، سوسن(1383)؛ "توسعه، برابري و جنسیت"، مطالعات زنان، ش 4، سال 2، صص 179-188.
- توکلی والا، ژاله(1385)،" بررسی موانع اجتماعی و فرهنگی اشتغال زنان ایران در دهه هاي اخیر"، دفتر مرکزي خبرگزاري زنان ایران.
- حسينی نيا، غلام حسین (1376)، توانمندسازی دختران روستایی، راهبردی در تحقق آرمان برابری جنسيتی و دستيابی به نمودی از توسعه انسانی پایدار، مجموعه مقالات سمينار تواناسازی دختران جوان روستایی در مشارکت های اجتماعی، سنندج، کردستان، ایران.
- شادي طلب، ژاله(1382)؛ " مشارکت اجتماعی زنان"، پژوهش زنان، شماره 7، صص 141- 176.
- قدیمی، اکرم(1383)؛ "زن، عرصه اجتماع"، تهران، مجله مطالعات زنان، ش 6.
- ریتزر، جورج(1383)،نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، انتشارت علمی، چاپ اول، تهران.
- کتابی، محمود(1382)؛ "توانمندسازي زنان براي مشارکت در توسعه"، پژوهش زنان، شماره 7،.30- صص.
- دواس، دی، ای،(1376) پيمایش در تحقيقات اجتماعی،ترجمه هوشنگ نایبی، تهران: نشر نی.
- یزدخواستی، بهجت و وکیل احمدي(1386)، "بررسی وضعیت فعالیت و اشتغال زنان در ایران با تأکید بر سرشماري 1385، مجله مطالعات زنان، شماره 3، صص3- 23.
- میرزایی، حسین(1383)؛ عوامل مؤثر بر مشارکت اقتصادي زنان ایران، پژوهش زنان، دوره 2، ش 1،صص 113-132.
- ساروخانی، باقر (1384)، زن، قدرت و خانواده، پژوهش زنان، فصلنامه مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، دوره 3، ش 2.